- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
سرود ولادت امام سجاد علیه السلام
پخش سبک ۱ پخش سبک ۲ ( به سبک خانۀ زهرا و علی ) شاده دلِ ارض و سما؛ گوهر نایاب آمده روح مناجات و دعا؛ دلـبـر ارباب آمده حُسنِ خدایی مثل اون؛ چشم دو عالم ندیده از کرمش بر عاشقا؛ خون خدا عیدی میده کعبۀ دلها یا علی؛ یوسف زهرا یا علی(۲) ************************* زادۀ زهرا یا حسین؛ قلب ماها بی قراره از قدم گل پسرت؛ باران رحمت می باره شعر ولایت می خوانیم؛ با یه دلِ بی تاب آقا ما صدقه از تو میخوایم؛ سائلارو دریاب آقا کعبۀ دلها یا علی؛ یوسف زهرا یا علی(۲) ************************* حاجت ما رو روا کن؛ آرزوی ما همینه به زودی زود ما بشیم؛ زائر شهرمدینه همراه سیّد عـلـی و؛ یـاد امـام و شـهـدا هم یه سفـر زائـر تو؛ هـم یه سفرکرببلا کعبۀ دلها یا علی؛ یوسف زهرا یا علی(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت امام سجاد علیه السلام
پخش سبک ( به سبک: ماه رسول خدا؛ شد پر نور و ضیا) نور دو عین آمده؛ گـل حسین آمده دلِ همه شاد؛ آمده حـضرت سجّـاد چهارم ولـی آمده؛ سبـط علی آمـده دلِ همه شاد؛ آمده حـضرت سجّـاد کرده طلوع از افقِ نورِ عصمت خورشید و ماه تـبـریک بگـیـم امشب همه به آقا اباعـبدالله تابِ این وجـودِ بـی تـابـم آمـد جـلـوۀ طـلـعـت مـهـتـابـم آمـد مصحـف نـور جـمـال ثـارالله یـاس وریـحـانـۀ اربــابـم آمـد سیّدی یا عـلـی جان؛ سیّدی یا عـلـی جان؛ سیّدی یا عـلـی جـان (۲) ******************************************* فـروغ انـجـم مـا؛ امـام چـهـارم ما دلِ همه شاد؛ آمده حـضرت سجّـاد سیّد و سَروَر ما؛ شـفـیع محشر ما دلِ همه شاد؛ آمده حـضرت سجّـاد آمده ماهی بی قرین،حقّ الیقین،یعسوب الدّین سـیّـد خیل ساجـدین، حضرت زین العـابدین ای ولای تو مرا صوم و صلاة ای تو آبـروی ذکـر و مناجات ای ولیّ حق به ارض و سماوات بر جـمال تو درود و صلوات سیّدی یا عـلـی جان؛ سیّدی یا عـلـی جـان؛ سیّدی یا عـلـی جـان (۲) ******************************************* به اهل ارض و سما؛ برای اهل ولا یـار و شفـیـعی؛ تو خورشید بقیعی مظهر جود و سخا؛ گوهر بحر عطا یـار و شفـیـعی؛ تو خورشید بقیعی دل شـکـسـتـه ام آقـا تـنـگِ بـرای مـدیـنـه مرغ دلم یابن الزهـرا کرده هـوای مدیـنه رُکن و ذکری و قیام و قعـودی هم قنوت و هم رکوع، هم سجودی عُمری از داغ پدر گریه کردی شـاهـد مـصـیـبـت بـابـا بـودی سیّدی یا عـلـی جـان؛ سیّدی یا عـلـی جـان؛ سیّدی یا عـلـی جـان (۲)
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای شمس ولایت! قـمـرت باد مبـارک ای بهـر کـرامت! گهـرت باد مبـارک ای پنجم شعـبـان! سحـرت باد مبارک ای مـادر ایـران! پـسرت بـاد مبـارک آیـیــنـۀ حـسـن ازلــی زادهای امـشـب در کعـبۀ توحـید، عـلـی زادهای امشب بـنگـر به سـرِ دست، جـمـال ازلی را چـارم وصی احمد و نجل سه ولی را خـورشـیـد فــروزنـدۀ انـوار جـلـی را رخـسـار عـلـیبـن حـسیـنبـنعـلـی را دیــدار حـسـیـن دگــرت بـاد مـبـارک مـیـلاد گـرامـی پـسـرت بــاد مـبارک این فرشنشینی است که خود عرش مقام است این حمد و رکوع است وسجود است وقیام است ایـن قـائـمـۀ دائـمـۀ هـفـت نـظام است این نجل سه مولا پدر هشت امام است ما را نه همین در حرمش روی نیاز است بر دامن او دست همه خلق، دراز است قـرآن حـسیـنبنعلی مصحـف رویش جان دو جهان بسته به یک تار ز مویش خورشید برد سجده به خاک سرکویش حق است اگر خضر چکد ز آب وضویش انـوار خـدا مـوج زنـد در جــلــواتـش از خالق و از خلق درود و صلـواتش این یوسف زهرا پسر یوسف زهراست در چرخ ولایت قمر یوسف زهراست در بحر امامت گهر یوسف زهراست در سلسله پیغـامبر یـوسف زهـراست در قافلـه مـولاست هـمـه قـافـلـهها را در سلسله یـار است همه سلـسلهها را در هر طپش قـلـب بوَد ذکـر خـدایش پـیـوستـه دعـا مـنـتـظـر حال دعـایش دلهای حسینی همگان صحن و سرایش گل بوسۀ جبـریل به خـاکِ کفِ پـایش والله اگــر حـکــم ز داور بــســتــانــد دانـد کـه در از قـلـعـۀ خـیـبـر بستـاند فرزند شهادت، پدر صبر و شکیب است مولای وجود است، نگویید غریب است بیمار نخوانید، طبیب است، طبیب است مانند علی نیز خطیب است، خطیب است گـفـتـار رسـایـش چو شنـیدند صحـابه گـفـتند علی خوانَد چو در کوفه خطابه ای بـوسـه زده خـون خـدا بر دهن تو ای مـثـل نـبـی وحـی الـهـی سخـن تو تو شمع و همه خلق جهـان انجـمن تو یـوسـف شـده دلـبـاخــتـۀ پـیـرهـن تـو دریاست جـگـر تـشنـۀ اشک بصر تو گـردیـده اجـابت هـمـه جا دور سر تو یـاس نـبـوی، لالـۀ حـمـرا به تو نـازد نخل رطب و سینۀ صحرا به تو نازد بر نیزه سر یـوسف زهـرا به تو نازد هم فاطمه، هم زینب کبرا به تو نـازد در عیـن اسـارت به همه خلـق امیری خصم است اسیر تو که گفته تو اسیری اوصاف تو بیرون بوَد از حد و شماره هر لحـظۀ تو در نظـر ماست هـزاره از ماست اطاعت، ز تو یک لحظه اشاره عـالـم هـمه بر جـود تو دارند نـظـاره زنجیر به فـرمـان تو پیچـید به دستت بـالله قـسـم نـام اسـیـر است شـکـسـتت بـیاذن تو بر تو نـرسـد سنگ لب بام گر حکم کنی شام شود تیرهتر از شام در سلسله صد سلسله با یک نگهت رام معراج چهل روزۀ تو برتر از اوهـام پـیـغــامـبــر خـــون امــام شـهــدایــی هر سو که کنی روی در آغوش خدایی ای مـلـک خـداونـد تـعـالـی حــرم تـو ای عـالـم هـستی همه ظـرف کـرم تو جـان یـافـتـه عیـسای مسیـحا ز دم تو خـوبـان دو عـالـم هـمـه خـاک قدم تو میثم که بوَد دست گـدایـیـش به سویت آیینــۀ دل شستـه بـه خـاک سر کویت
: امتیاز
|
مدح و ولادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
ای اهل دعـا! روح دعـا بـاد مـبـارک در دیــده تـجـلای خــدا بــاد مـبـارک جـان در بــدن عـالـم ایـجـاد مـبــارک این سورۀ قدر و زُمر و یوسف و طاهاست این سیـد بـطحا پـسـر سیـد بـطحاست
: امتیاز
|
مدح و ولادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
امشب خـدا بر یوسف زهـرا پسر داد امشب خـدا شمس ولایت را قـمر داد قرص قـمر نه بلکه خورشیدی دگر داد از ماه و از خورشید گردون خوب تر داد بـر زادۀ خـیـر الـبـشـر خـیـر الـبـشـر داد جان ها فـدایـش باد کو جان حسیـن است این بهـترین نجـل امیرالمـؤمنین است این افـتخـار بانوی ایران زمین است این جان قرآن روح ایمان رکن دین است این طا و ها و حا و میم و یا و سین است ایـن سـیّـد سـجّـاد زیـن الـعـابـدیـن اسـت این بـر فـراز دست، قـرآن حـسیـن است آئـیـنـۀ حُـسن رسـول اکـرم اسـت این مولای کلّ عالم است و آدم است این احیاگر جان دو صد عـیسی دم است این دُرِّ سه دریا هشت گوهر را یم است این ای شـهـربـانـو شـهـریـار عـالم است این مـاه تـو و خـورشـیـد تـابـان حسین است تکبـیـر می بوسد دهـان وقـت نمـازش چشم دعـا در ره به هنـگـام نـیـازش آیـد ز شـش سو استجـابت پـیـشبـازش قــرآن بـود دلـدادۀ صـوت حـجـازش تـوحـیــد جـوشـد از صـدای دلـنــوازش در عضو عضوش روح ایمان حسین است بـایـد دوبـاره در جهـان پـیـغـمـبـر آید از بـیـت حـقّ بنت اسـد با حـیـدر آید وز بهـر حـیدر همچو زهـرا همسر آید همچون حسیـن از دامن آن مـادر آید شـایـد کـه زیـن الـعــابــدیــن دیـگـر آیـد کاین پنج تن را روح و ریحان حسین است از سجـده های او عـبادت یافـت زینت وز خاک درگاهش سعادت یافت زینت وز او بـزرگیّ و سـیادت یافت زینت با صبح میـلادش ولادت یافت زینت وز خـطـبـۀ گرمش شهادت یـافت زینت این خـطـبـه فریادِ خروشان حسین است وجــه خــدا مــاه جـمــال نــازنـیـنـش نقش گُـل روی مـحـمّـد در جـبـیـنـش دست امیـرالـمـؤمـنـیـن در آسـتـنـیـش خورشید پیـشانی گذارد بر زمـیـنـش عــلــم تــمــام انــبــیـا نــقـش نـگــیــنـش در سینه اش دریای عـرفـان حسین است این است کز سـوی خـداوند مـبـیـنـش آمــد نــدای انـت زیـن الـعــابـدیـنـش گوید به صورت آفرین نقـش آفـرینش خوانند ره پویان حقّ حقّ الـیـقـیـنـش از آستـیـن ریزد دو صد روح الامیـنـش سر تا قدم جان است و جانان حسین است زنـجـیـرها وقـت دعـا هـم صحبت او شـمـشـیرها روز غـزا در خـدمت او بـعـد شـهـیدان شد اسـارت نهضت او دشمـن چهـل مـنـزل ذلـیـل عـزّت او یــادآور احــزاب و خــیــبــر قــدرت او حـتـی زبـانـش تـیـغ بُـرّان حـسیـن است ای ذات حـقّ مشتـاق یا رب یا رب تو ای قـدسـیـان محـو منـاجـات شب تـو ای عـرشیان را بال، فرش مکـتب تو ای انـبـیـا را شـعـلـۀ تـاب و تـب تـو ای ذکــرهـا لـب تــشـنـۀ لـعــل لـب تــو هر ذکر تو یک دُرّ غـلطان حسین است تـو کـیـسـتـی پـروردۀ خـون خــدایـی سـر تا قـدم خـورشید حُسن ابـتـدایـی الـحـق کـه اربـاب دعـا را مـقـتـدایـی با احمد و زهرا و حیـدر هم صدایی تـو مـطـلـع الانـوار مـصـبـاح الـهـدایـی روی تو خـورشید درخشان حسین است صـدها کـلـیـم الله هـزاران پـور مـریـم بـاید وضـو گـیـرنـد زآب چـاه زمزم تـا از تـو گـویـنـد ای ولـی الله اعـظـم این کار ناید از هـزاران هـمچو میـثم گر می زنـم یک عـمـر از مـدح شما دم فیض شما و لطف و احسان حسین است
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
بـر سـپـهـر دین آمـده مـهــتـاب زادۀ حـــیـــدر، یـــاور اربــاب ماه بی مثـل و قـرین ابـوفـاضل لالــۀ امّ بــنــیـن ابـــوفـــاضــل در مـعرفـت سر آمدی یا ابالفضل خوش آمدی مـهـربـان یـار حـسیـن بن عـلـی یـار و دلـدار حـسـیـن بن عـلـی جــان مـا فــدای راه عـشـق تـو ای عـلـمـدار حـسـیـن بن عـلـی ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲) ********************************************************* در حـریم راز، او حـسـیـنی بود از هـمان آغـاز، او حـسیـنی بود آمــده کـه جـان بــه راه او دهـد سـر بـه خـاک مـقـدم دلـبـر نهـد بـوسد پـدر مـاه رویش چشمان و دست و بازویش آمـــده مـــیـــر ســپـــاه ثـــارالله آمــــده گـــــرمــــی آه ثــــارالله آمـده کـه در نــبــرد عــاشــورا جـان کــنــد فـــدای راه ثــارالله ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲) ********************************************************* ما که روی لـب زمـزمـه داریـم حـاجـت صـحـن عـلـقـمـه داریـم ای مـــحــافــظ حـــریـــم آلُ الله بـــانــی دســت کـــریـــم آلُ الله با تیغت ای، کوه غیرت کم کن روی، وهّابیت عـالـمـی تحت لـوایـت یا عـباس جـان شیـعـه به فـدایـت یا عباس کی شـود که یـک شـب جـمـعـه شویم زائـر کـرببـلایت یا عباس ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
پخش سبک ( به سبک: ماه رسول خدا؛ شد پر نور و ضیا) آمــده کـوکـب دیـن؛ لالۀ امّ بـنـیـن نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس ساقی جام یـقـیـن؛ یاور حبـل متین نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس آمده ماه هـاشمی یـاور و غـمخوار حسیـن گـل بریزید آی عاشقـا آمد عـلـمدار حسین ای بهـار عـالـمـیـن ابـوفـاضل بر علی نور دو عین ابوفاضل از همـان میان گهـواره بـودی تو فـنـاءِ فی الحسین ابوفاضل سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲) ******************************************* آمـده روح ادب؛ زادۀ شـاه عـرب نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس خـیـرُ الـعـبادِ همه؛ باب مرادِ همه نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس دیـده گـشـوده بـه دنـیـا بـچـه شـیـر اسـدالله از همـان اوّلـش بوده مَحـوِ جـمـال ثـارالله بین قنداقه با اون روی زیباش دلـربـای مهر و ماه و کـوکـبِ آمـده دسـتــه گـل امّ الــبــنـیـن خـنـده بـر روی لـبـای زیـنـبِ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲) ******************************************* به مصطفی و بتول؛ به اهل بیت رسول نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی به عاشقـان خـدا؛ خـمیـنـی و شهـدا نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی ای که شدی تو عاقبت زائر روی فـاطمه یک شب جمعه قسمت کن بیام پابوست، علقمه رُکن و مـیـقـات دلم ابوفـاضل باب حـاجـات دلـم ابـوفـاضـل ذکـر زیـبــای تـو آوای جـانـم ای منـاجـات دلـم ابــوفـاضـل سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
پخش سبک ۱ پخش سبک ۲ ( به سبک خانۀ زهرا و علی ) چارم شعبان شده و؛ آمده خورشید شرف نـور دل امّ بـنـیـن؛ گـل پسر شاه نجـف قـبلـۀ حاجـات همه؛ شـور مناجـات همه مشعر و رُکن و حَجَر و؛ کعبه و میقات همه یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی ************************* آمده دلدار حسین؛ آن گل بی خار حسین والهِ رُخسار حسین؛ یار و علمدار حسین آنکه بُوَد رتـبـۀ او؛ سَروَر خـیـل سُعَـدا بوده هـمـیشه ز ادب؛ خـادم شـاه شُهَـدا یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی ************************* گشته بهشتی دلـم از، رایحـۀ گـلـشن تو سائل درگاه تـوأم؛ دست من و دامن تو رهـروِ وادیِ ولا؛ هـمـدم رنجـی و بـلا قسمت ما کن نجف و؛ علقمه و کـرببلا یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
واله روی زیـبـایت؛ هـمۀ آل پـیـغـمـبـر بنشسته از مقدمت؛ خنده بر لبهای حیدر مهر سما؛ ماه زمیـن دسته گـل ام الـبنـیـن خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل **************************** خورده پیوند ازعاطفه؛ دیدۀ مادر بر رویت دل برد از حور و ملک؛ بوسۀ خواهر بر رویت ای کعبۀ عشق و وفا عـزیـز آل مصطـفی خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل **************************** ای که در مکتب ادب؛ مقتدای همه هستی زادۀ ام الـبـنـیـن و؛ پـسر فـاطـمـه هستی ای بهترین یار حسین عباس علمدار حسین خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
باز در سینه ها صفا پخش است نوری از جلوۀ خدا پخش است نـور انـوار کـربلا پخش است عطریاس است درفضا پخش است باز دنیـا سرای احـساس است همه جا گفتگوی عـبـاس است ای خــدا از جـمـال تـو پــیــدا یـل ام الــبــنــیــنــی و زهـــرا عالـمی قـطره؛ حضرتت دریـا بـا وفــایـی و پـرچــمـت بــالا روی تـو بـوسه گـاه مـولا شـد خنده کردی و گل شکـوفـا شد ای که عـمـری قـرار اربـابـی گـوشـه ای ز اقــتــدار اربـابـی جــلــوۀ کــردگــار اربـــابـــی حـیـدر و ذوالــفـقـار اربــابــی تـو مـکــرر عــلـــیِّ کــرّاری آمــدی تـا کـنــی عــلــمـداری دردهـا را دوا ابـالـفضل است شیرِ شیر خـدا ابوالفضل است نجـف مرتضی ابالـفضل است حـیـدر کـربـلا ابـالـفضل است ای سراپای تو پُـر از بـرکات بر جـمـال خـدایـیـت صلـوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
ای دل هر دو جهـان محو فریبائی تو در چمن هیچ گلی نیست به زیبائی تو همه گل ها به گلستان ادب صف بستند تـا بـبـیـنـنـد دمی روی تـمـاشـائـی تو تا پراکند خـدا عطر دل انـگـیز تو را غرق گل شد همه جا فصل شکوفائی تو چون نسیم سحری عقده گشائی تو بود بر لب مـرغ سـحـر نغـمـۀ شیـدائی تو شب میلاد تو با بوسه به روی چو مه ت می کـنـد دست خـداونـد پـذیـرائـی تـو ادب آموز جهانی و به دانشگه عـشق پُر شد از شرم و ادب دفـتر دانائی تو از غـبـار قــدم نـور دل فـاطــمـه بـود به خـدا در همه جا سـرمـۀ بیـنـائی تو همه شب تا به سحر بر سر سجّادۀ عشق غرق ایـمان و دعـا شد دل دریائی تو تکیه بر بازوی خیبر شکن حـیدر زد شور اخـلاص تو و دست تـوانـائی تو چشمۀ علقـمه شرمنده ز ایـثـار تو شد آفـریـن بـر ادب تو، به شـکـیـبـائی تو همۀ هستی تو دست و سر و جانت بود در ره دوست فـدا شـد همه دارائی تو باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان چشم دارند بر آن مـعـجـز عیسائی تو هرکسی بر سر خود شور و هوائی دارد دل پُـر شور «وفائی» شده شیدائی تو
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
نام سقـا دیده ها را خوب گـریـان می کند دیـدۀ پُـر اشک را سـقـا چراغان می کند او بُود باب الحسین ذُخر الحسین عبدالحسین عـالـمی را بر در ارباب مهـمان می کند هرکه میگوید حسین آغوش بگشاید بر او بر دل سینه زنـان لطف فـراوان می کند دست داده تا بـگـیـرد دست هر افتاده را این اباالفضل است برما لطف و احسان می کند "خـلق می دانند در بهداری قرب حـسین دردها را بیشتـر عباس درمـان می کند" مادرش ام البنبن هم ضامن عشاق اوست در قیامت شیعیان را شاد و خندان می کند دست او بر دست زهرا روزمحشر دیدنی ست دست او مشکل گشایی از محبان می کند پیش او از معجر زینب سخن گفتن خطاست این سخن عباس را زار و پریشان می کند سی شب مـاه محـرم باید از عباس گفت گفتن از او لطف مهدی را نمایان می کند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
آسمان امشب ز دامن جای گل ریزد ستاره مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهـوت نظاره مرحبا ای ماه شعبان، ماه آوردی دوباره ماه آوردی دوباره ماه، نه! یک مـاه پاره قلب آلالله خـرم، چـشم خـیـرالـناس روشن خـانۀ مـولا شده از طلعـت عـبـاس، روشن چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببینی شیـر ثـارالله را در دامـن حـیـدر ببـیـنی بلکه در آغوش حیدر، حیدر دیگر ببینی ساقـی عـترت کنار ساقـی کوثـر ببـیـنی چـشـم شو تا بنـگـری آیینۀ حـقالـیـقـیـن را شیـر ثـارالله و شمـشیـر امیـرالمـؤمنـیـن را فاطمه! امالبنـین! شیـرخدا را شیر زادی مرحبا! مادر که بر دست خدا شمشیر زادی سـورۀ انـا فـتحنـا را بهیـن تفـسیر زادی لشکر پیروز دشت کربلا را میـر زادی شیرِ شیر داور است این پای تا سر حیدر است این فاش میگویم که زهرا را حسین دیگر است این روی داور؛ دست حیدر؛ خصلت و خوی رسولش سیر معراج الهی هم صعودش هم نزولش کیست این ریحانةالحیدر که زهرای بتولش کرده در اوج سرافرازی به فرزندی قبولش؟ نقش پیشانیش باشد این که این یار حسین است حضرت عباس، سقـا و علمدار حسین است اوست آن عبدی که کس نشناخت او را جزامامش ناتمامش خواندهام خوانم اگر ماه تمامش لرزهها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش از خـدا و انـبـیـا و اولیـا بــادا سـلامـش شأن او شـأن امامت دست او دست کرامت سایۀ قـدش قـیـامت تا قـیـامت راست قامت جز علی هرکس بگوید مدح او باشد شکستش بوسهگاه مرتضی روی و جبین و چشم و دستش گشت تقدیم خدا روز شهادت بود و هستش دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش بر وفای عهد خـود تا پای جان استاد، آری! هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آری! ای که با خون خدا ممزوجی و خون خدایی دستگیر عالم و سردار دست از تن جدایی نور چشم فاطمه، مصباح مصباحالهدایی بلکه در روز قیامت بر شهیدان مقتدایی تو عـلـمـدار حـسـیـنـی تـا ابـد یـار حسیـنی شیر عاشورای خون و مرد ایـثـار حـسینی بازوی فرزند زهرا دست از پیکر جدایت چارده معصوم را باشد به لب ذکر ثنایت بلکه هنگام ولادت کرده شیر حق دعایت کیستی تو که امامت گفت جان من فدایت؟ ای هــمـه آزادمـــردان شـاهــد آقــایــی تـو خـضـر با آب حـیـاتـش تتشـنـۀ سـقـایـی تو آب دریا نعره زد تا جرعهای از آن بنوشی غیرتت میگفت باید چون دل دریا بجوشی بین دریا تشنه باشی آب دریـا را ننوشی مرحبا! تا آخرین خط عطش باید بکوشی ای شـرار تـشـنـگـی نـور چـراغ مکـتب تو بـحـر سـوزان تـب تو آب عـطـشـان لب تو تــو دلـت آرام امـا آب دریـا بـیقـرارت علقمه رفع عطش کرده ز چشم اشکبارت بلکه دریا قرنها گردیده بر گرد مزارت آب شد خون جبین و گشت جاری بر عذارت سوخت در آب روان بر تشنگان پا تا سر تو شک ندارم اینکه زهرا خوانده خود را مادر تو دل گرفـتار تـو امـا تـو گرفـتار حـسینی جـان جانانی و با جانت خریدار حسینی از ولادت تا شهادت محو دیـدار حسینی بلکه فردای قـیامت هـم عـلـمدار حسینی کیستی تو؟ کیستی تو؟ ای عطش آب بقایت وقت جـان دادن پیـمبـر آب آورد از برایت ای سلام آب بر لبهای خشکت تا قیامت ای پس از ایثار جان خویش هم یار امامت یافته عشق و وفا از خون بازویت سلامت سائل درگاه تـو آقـایی و جـود و کرامت این تویی مولا! که منت بر سر میثم نهادی نخل خشکش را ز بحر بیکرامت آب دادی
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
ای آن که ز ادراک تو ایـمـان متـصوّر از پنجۀ لا حـولِ تو... طوفـان متصوّر بـا غـرّش تـان گـشـت قـیـامت مـتـبـادر در عـلـقـمـه دریـای خـروشان متصوّر نـام تـو نـمـوده ست جـهـان را مُـتـرنّـم سـقّـایـی و بـا یـاد تـو بـاران مـتـصـوّر «غیرت» رگ جوشیدۀ در گردن یار است تـنـهـا بـه مـقـام تـو شـود آن مـتـصـوّر دسـتـان تو آیـات بریده ست اباالـفضل! گشته ست چنان سورۀ رحمان متصوّر نـام تـو کــلــیــدِ ادب و روح نـجــابـت در پـرسش تـاریـخ، کـمـا کـان متصوّر در شـرح تو و دست تو عـالـم مـتحـیّـر ایـثــار تـو در یـاد شـهـیـدان مـتـصـوّر مشک و عَلَم و منصبِ سقّایی ات عباس در ذهـن تو فـریـاد عـمـو جان متصوّر بیچاره فراتی که به کامش نرسیده ست هستی تو در آن ذهـن پـریشان متصوّر تو غـرّش پنهـان عـلـی در عَـرَصـاتـی در پنجـۀ ایـمـان تو طـوفـان مـتـصـوّر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
مــادر مــاه بـنـیهـاشـم! قــمـر آوردهای نـخـل امــیــد ولایـت را ثــمـر آوردهای بـحـر مـوّاج کـرامـت را گهـر آوردهای کـلک صنع کـبـریـایـی را اثـر آوردهای هرچه در وصفش بگویم خوبتر آوردهای بـر امیـرالـمـؤمنین زیبــا پسـر آوردهای این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است این پسر دست علی دست علی دست خداست این پسر یک مطلع الانوار مصباح الهداست این پسر تا حشر ثاراللّهیان را مقتداست این پسر قربانی کوی حسین از ابتداست این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه این بـود باب الحـسین و باب حـاجـات همه بیت مولا، باغ جنّت، یاسمن، عباس توست روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست ملجأ و باب المراد مرد و زن، عباس توست بتشکن: مولاعلی، لشکرشکن: عباس توست این خـداونـد ادب، عـبد خـداوند است و بس درشجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس کیست عباس آنکه وجه الله محو روی اوست آل هاشم را همه دل در کمند موی اوست همچو خوی حیدر و زهرا؛ یقیناً خوی اوست ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خم ابـروی اوست نخل سرسبز ولایت قامت دلجوی اوست آبـروی آبـرومندان ز خاک کوی اوست از دل گهـواره تـا امـواج خون در عـلـقمه لحظهای غـافـل نگردید از حسین فـاطـمـه آفتاب طلعـتش خورشیـد رخسار حسین! دیـدن رخسـار او، تکـرار دیـدار حسین! از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین! نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین! با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین! حامی و سردار و سقّا و علـمدار حسین! با وجـود آن که خود مظلوم ظالمسـوز بود مثل حـیدر عابد شب بود و شیـر روز بود مادر سادات زهرا خوانده خود را مادرش حـیـدرکـرّار میخوانـد حسیـن دیگـرش عمّـۀ سادات می بالد که باشد خواهـرش ایستـاده با ادب حتّی ادب در محضـرش آفـریـنش تـا قـیـامت تشنــهکام ساغـرش حاجت کونین جوشیده است از خاک درش در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است کم مخواه از او که او باب المراد عالم است او که بــا مـاه جـمـالـش عـالمآرایـی کند او که بر خاکش سرافرازی جبینسایی کند او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند او که بـر خیـل شهیـدان نیـز آقـایی کـند آل عصمت را ز اشک دیـده سقایی کند خون خود را وقف بر گلهای زهرایی کند جسم و جان و چشم و دست و سر دهد در راه دین گــل کـنـد تـقــدیـم ثـارالله از زخــم جـبـیـن اوست سقایی که در آغوش دریا سوخته هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته همچو شمعی در شرار دل سراپا سوخته آب گشتـه در میـان آب و تـنهـا سـوخته مشک هم از اشک آن لبْ تشنه سقا سوخته مثـل تصویـرِ لبِ فـرزند زهـرا سـوخته اشک صد ایّـوب میجـوشد به یاد صبر او تـا قـیـامـت آب مـیگـردد به دور قـبــر او ای خدا را تیـغ بُـرّان در نیـامِ اهل بیت! ای علی را شیر غرّان در کنام اهل بیت ای به رخسـارت تجـلاّی تـمـام اهل بیت ای مقامت در صف محشر مقام اهلبیت هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل بیت هم به شمشیـرت نوشته انـتـقـام اهل بیت میرسد روزی که حق را باز هم یاری کنی بـاز، بـازآیـی و بـر مهـدی عـلـمـداری کنی تشنهای و چـشم ما دریـا به پایت ریخته دل رویِ دل در حریم با صفایت ریخته فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته همچو باران استجـابت از دعایت ریخته اشـک ثـار الله روی دستهـایت ریـخـته بال حورالعیـن بَـر پـای گـدایت ریخـته جوشد از خـاک درت اشک منـاجـات همه بیشتر باشد به کویت عرض حـاجـات همه مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است زخمهـای پیکـرت آیـات قـرآن من است پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است ذکر یا عبّاس درمان تن و جان من است دست من خالی و مدحت دُرِّ غلطان من است نـیـستـم قـابـل که گویم «میثم» کوی تـوأم هر که هستـم یا ابـوفـاضـل ثـنـاگوی تـوأم
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
ای ماه هـاشمی سر و جـانـم فـدای تو شـیـواتـریـن تـرانـۀ عـمـرم بـرای تـو عشق از حضور چشم تو تکثیر میشود جاریست عطر عشق و غزل در هوای تو نـامت حـواس شعر مرا پـرت می کند ایـنـجـا من و قلم؛ دل من کـربلای تو آقـا دخـیـل بـسـتـه نگـاهـم به دستهات من مـؤمـنم به مـعـجـزۀ دست های تو تـو عـبـد صـالـحـی و سـلام نـمـاز ما عـرض ارادتـیـسـت نـثـار صفـای تو دریا هنوز چشم به راهت نشسته است شرمنده اند آب و عـطـش از وفای تو انـگـار واژه هـای من آتش گـرفـته اند با یـاد هُـرم لـعـل لـبـت؛ از حـیـای تو
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
بـایـد حـسـیـن دم بـزنـد از فـضـائـلت وقـتـی حـسیـنی است تـمـام خصائـلت تعبیرهای ما همه محدود و نارساست در شـرح بی کـرانـی اوصاف کاملت بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست آئـیــنـه ای اگـر بــگــذاری مــقـابـلـت ای کاشف الکـروب عزیزان فـاطـمـه غم می بری ز قلب همه با شـمـائـلـت در آسـتـانـۀ تـو گـدایـی بـهـانـه اسـت دلـتـنـگ دیـدن تـو شـده بـاز سـائـلـت با زورق شکـستـۀ دل؛ سال های سال پـهـلـو گـرفـتـه ایـم حــوالـی سـاحـلـت بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین سـقـای با فـضـیـلت و دریـا دل حـسـیـن تو آمدی و روشنی روز و شب شدی از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت الـگـوی بـنـدگی و وقـار و ادب شدی هم چشمهای روشنـت آئـینـۀ رجـاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی بـایـد که ذوالـفـقـار حـمـایـل کنی فقط وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم تو اسـوۀ زهیر و حبیب و وَهب شدی در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست فرزند لافـتـایـی و شـیـر عـرب شـدی فـرمـانــدۀ ســپــاهــی و آب آور حـسین ای نـافـذ البـصـیـره ترین یـاور حـسیـن بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای تـسـخـیـر کرده جـذبـۀ چشم تو ماه را بیخود که نیست تو قمر این عشیره ای عصمت دخـیل تار عـبـای تو از ازل جز بندگی ندیده کسی از تو سیـره ای قدر تو را کسی نشناسد در این مـقـام وقـتـی برای امر شـفـاعت ذخـیـره ای ما را بس است وقت عبور از پل صراط از تـار و پود بیـرق تو دستـگـیـره ای چـشم امـیـد عـالـم و آدم به دست توست باب الحسین هستی و پرچم به دست توست فردوس دل همیشه اسیـر خیال توست حتی نـگـاهِ آیـنـه مـحـو جـمـال توست تو سـاقـی کرامت و لطف و اجـابـتـی این آب نیست زمزمه های زلال توست ایثار و پایمـردی و اوج وفـا و صبـر تنها بیان مخـتصری از کـمـال توست در محضر امام؛ تو تسلیـم مـحـضی و والاترین خـصائـل تو امـتـثـال توست فردا همه به منزلتت غبطه می خورند فردا تمام عـرش خـدا زیر بال توست باب الحـوائـجی و اجـابت به دست تو تنها بخواه، عـالم هستی مجـال توست ای آفـتـاب عـلـقـمـه: روحـی لـک الـفـدا ای آرزوی فـاطـمـه: روحـی لک الـفـدا ای آفـتـاب روشـن شـبـهـای عـلـقــمـه سرو رشید خوش قد و بالای عـلـقـمه داده ست مـشـک تـشنـۀ تو آب را بها ای آبـروی آب، مـسـیـحـای عـلـقـمــه وقتی که چند موج عـلـیـل شریـعـه را کرده ست خاک پای تو دریای علقمه لب تشنـۀ زیـارت لبهـات مـانـده است آری نـگـفـتـه ای بـه تـمـنّـای عـلـقـمه امروز دستهـای تو افـتـاد روی خـاک تا پـا بـگـیـرد از دل صحـرای علقـمه با وعده های مـادرت آسوده خـاطـریم چـشـم امـیـد ماست به فـردای عـلـقمه این عطر یاس حضرت زهراست می وزد از سمت کـربـلای تو، سـقـای علـقـمه شبهای جـمعه نـالـۀ مـحـزون مـادری مـی آیـد از حـوالـی دریــای عـلـقـمـه ام البـنـیـن و فـاطـمـه با قـامـتـی کـمـان اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان فرصت نـداد تا که لـبـی تر کـند گـلـو دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو می آید از کـنـار شـریـعـه شهـاب وار بسته ست راه را به حـرم لشکر عـدو طـوفـان تـیـر می وزد از بین نـخـلـها حالا شـنـیـدنـی شده با مشک گـفـتگو: «بسته ست جان طفل صغیری به جان تو بر مشک آب نه که تـویـی جـام آبـرو ای مشک جان من به فدای سر حسین امـا تـو آب را بـرسـان تـا خـیـام او» اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت جاری ست خون ز بادۀ چشمش سبو سبو با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت تـا بـا امـام خود نـشـود بـاز رو بــرو تـنـهـا پـنـاه اهل حرم بر نگـشته است می بـارد از نـگـاه سکـیـنه: عمو عمو در خیمه اوج بی کسی احساس می شود خـورشیـد نـیـزه ها سر عـبـاس می شود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
سـر سجادۀ دل؛ وقـت نـماز است هنوز بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز عاشقیِّ من و ارباب چو راز است هنوز این در خانه عشق است که باز است هنوز پـس بـیـا عـاشـق جـود و کـرم یـار شـویـم هـمـگـی مـست مـیِ نـابِ عـلـمـدار شـویـم به روی دست علی ماه هویدا شده است ایـن قـمـر آیـنـۀ هـیـبـت بـابـا شده است به رخش شمس خدا محو تماشا شده است در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است گـفـت اربــاب بـه زیـنـب قــمــرم مـی آیـد دلـت آســوده کـه ســردار حــرم مــی آیــد ناز این دلبر خوش چهره خـریدن دارد گلِ بوسه ز لبـش بَه که چه چیدن دارد حـیدر از لعل لـبـش میل مکـیـدن دارد ماه و خـورشید در این ثانیه دیدن دارد شـیـر با شیرِ خودش لـرزه به دنیا انداخت گـل بـوسـه به روی چـهـرۀ سـقـا انـداخـت جامه ای دوخته مادر، چه به او می آید واژۀ یـاس مـعـطــر چـه بـه او مـی آیـد رفـتـه بر شانۀ حـیـدر؛ چه به او می آید نام فـرمـانـده لـشـگـر چـه به او می آید آمـده درس ادب را بـه جــهــان بـاب کـنـد زَهــرۀ دشـمـن خـود را به رجـز آب کـنـد حـلـقـۀ دار جـنـون بر سـر گـیـسو دارد بَه چه تیغ کجی این طفـل به ابرو دارد بازوانش چو علی قـدرت و نیـرو دارد چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد روی پــیــشـانـی خــود نــور ولایـت دارد یـل مـولاست که این گـونه شجـاعـت دارد ساقی از دست خودت جام می ناب بده تـیـغ بـردار و کمی پـیـش پـدر تاب بده خواب راحت به دل و دیده بی خواب بده قـوّت قـلـب تو به زینب و اربـاب بـده عـجـبـی نـیـست تو را قـبـلـۀ حـاجـات کنند هـاشمـیـون همه شـان بر تو مبـاهـات کـنـند آمدی تا بـشـوی در همه جا یار حـسین لحظه لحظه بشوی محرم اسرار حسین قبل اکبـر تو شدی یـوسف بازار حسین تو فقط گشته ای عباس عـلـمدار حـسین پـا بـکـوبـی هـمـۀ ارض و سـما می لـرزند تو چه کردی که همه از غضبت می ترسند در سیاهی زمین روی چو ماهت کافی ست تا که والیل شود موی سیاهت کافی ست علی اکبر که بَرت هست سپاهت کافی ست تیغ بگذار زمین نیمه نگاهت کافی ست برق چشمت بکـند کار دو صد خـنـجـر را آمــدی زنــده کــنــی واژه یــا حـــیــدر را بـا غـلامـی شما بـوده که عـزّت داریـم از شما درس وفاداری و غـیرت داریم هر چه داریم ازین گوشه چشمت داریم دور ایــوان شـمـا مـیـل زیـارت داریـم ما که عـمـری ست گرفـتار گرفـتار تـوأیـم کـاش هــر روز بـبـنـیـم کـه زوار تــوأیــم جـان عـالـم بـشـود کـاش فـدای دسـتـت پــادشــاه اسـت بـه والله گــدای دسـتـت بـاب حـاجـات شـده نـام عـطـای دستت روضه ها خوانده ام ای یار برای دستت روز محشر که شود دست تو نزد زهراست دست تو روز قیامت که شود شـافع ماست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسین علیهالسلام
خانۀ شیـر خـدا امشب پُـر از نـور خـداست الـبـشـاره لـیـلـۀ مـیـلاد مـصـبـاح الـهـداست بر سر دوش نـبی، شمس ولایت جـلـوه گر پیش روی فـاطمه، مـرآتِ حـسنِ ابـتـداست فـاطمه آورده فرزندی که در قـدر و جـلال هم محمد هم امیـرالمؤمنـیـن هم مجـتـباست چشم ثـارالـلـهـیـان روشن به میـلاد حـسیـن کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست گـام گـامِ مـقـدمـش، رشک گـلستـان بهـشت عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست این همان مصباح دست غیب رب العـالمین این همان قرآن روی قلب خـتم الانـبـیـاست چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه پای تا سر غرق در گلبوسههای مرتضاست با وجـود آنکه نَـبـوَد رحـمت حق را حـدود این نمـای رحـمـت بی حـدِّ ذات کـبـریاست سبط احـمـد، نجـل حـیـدر، آرزوی فـاطـمـه خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست قـطـرهای از بحـر لطفـش چـشمۀ آب حیات ذرهای از خاک کویش درد عالم را دواست وصف او بـایـد کسی گـویـد که قـرآن آورد مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست هر چه میبینم جمالش را، نبی پا تا به سـر هرچه میخوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست هر سری تقدیم جانان گـشت، خـاک پای او هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست هرچه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست من نمیگویم، نمیگـویم، خـدا باشد حـسیـن لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست خـواهـر مـظـلـومـۀ او مـادر آزادگـی است تـا قـیـامـت بر هـمه آزاد مردان مـقـتـداست اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خـلـق دختری دارد که دست بستهاش مشکل گشاست مادری دارد که در قرآن، خـدا مدّاح اوست مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و«اهلأتی» ست قـامـتـی دارد، قـیـامت گوشهای از سایهاش صورتی دارد که در چـشم محمد دلـرباست بـازویـی دارد چـو بـازوی امـیـرالمـؤمنـین هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست روز محشر ذکر کـل انـبـیـا یا فـاطمه است فـاطـمـه گوید خـداوندا حسین من کجاست؟ او بُوَد فُـلک نجات و لـنگرش دخـت عـلـی این نباشد کفر اگر گویم خـدایش نـاخـداست شـهـریـار کـشـور دلها «حسین بن عـلی» زادۀ امالــبــنــیـن فــرمــانـدۀ کــل قــواسـت آنچه در عـالـم گنه کار است در روز جـزا گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست گرچه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست ایـنکه خـنـدانـیـم و گـریـانـیـم در مـیـلاد او میکـند ثـابت، گِـل ما از زمین کـربـلاست آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست مرگ در بستر بُوَد بر عاشق صادق حـرام این مـعـمـا را کسی دانـد که با ما آشنـاست شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال زخم ما یاری رحـمت، خون ما آب بقـاست من ز خـون دل نـوشـتـم بـر جـبـیـن آسمان هرکه فانی در ره حق نیست، پایانش فناست قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا» ست گو یکی گـردند خـلـقـت از بـرای قـتـل من قـامـتـم تـنـهـا برای خـالـق یـکـتـا دوتـاست آب را بـر روی مـا بـسـتـه نـمـیدانـد عـدو حـنـجــر مـا تـشـنــۀ آب دم تــیــغ بــلاسـت وصل جانان از دم شمـشیـر میآید به دست این همان معـنای رمـز «البـلاءُ لِلولا»ست میثم این مصراع را با خط خون باید نوشت رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسین علیهالسلام
ای که در مقـدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد شب میلاد تو عالم اگر عـطرآگیـن است جبـرئیل از در و از بام و هوا گُـل ریزد ای گُـل سـرسبـد گلشـن زهـرا، جـبـریل گر به پـای تو نـریـزد به کجـا گُل ریزد فطـرس از مقـدم تو شکـر خدا می گوید بال بگشوده و بر ارض و سما گُل ریزد خبـری گر ز جمال تـو به یـوسف برسد ز سرشک شعف خود همه جا گُل ریزد هر کسی نقش ببنـدد به لبش نام حـسیـن گـوئی از شـاخـۀ پُـربـار وفـا گُـل ریـزد ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پـاس قدمت خـضـر پـیـوستــه لب آب بـقـا گُل ریزد احترام حرم از منزلت و حُرمت توست هاجر از شوق تو در سعی و صفا گُل ریزد هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیـایش آئی روی سـجّــادۀ مـحـراب دعـا گُـل ریـزد گلفروش چمن عشقی و غیر از تو چه کس در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد تُربت حاهر و ایثار تو از بس خوشبوست گوئی ازخاک تو در کرب وبلا گُل ریزد می چکـد گر که ز چشمان وفائی اشکی به روی خاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسین علیهالسلام
امشب ز خـدا رحـمت جـانـانـه رسیـده جـبـریل خبـر کرده که دُردانـه رسیـده هر کس که به پشت در میخـانه رسیده از زیـر لـبـش نـالـۀ مـسـتــانـه رسـیـده جز سـاقی خود با همه بیگـانه ام امشب "زنـجـیـر بیـارید که دیـوانـه ام امشب" هر کـس که شده عـاشـق دلـدار بـیـایـد هـر غـمـزدۀ بی کـس و بـی یـار بیـاید گـویـیـد به هـر عـبـد گـنـهـکـار بـیـایـد ابـلـیـس طـمـع کرده که این بـار بیـاید! فـطـرس به تمنـای نگـاهـی شده راهی پر سـوخـته تا درگه شاهی شده راهـی تا دیـده نـبـی آن رخ تـابـنـده و مـه رو گـل کرده به روی لب او نغـمـۀ یاهـو! دل بُـرده پـسر از پـدرش بـا خـم ابـرو از یمن قدومش شده در عـرش هـیاهـو او مـظـهـر تـابـنـدۀ احـسان قـدیـم است الحق که حسین است!رحیم است و کریم است عاشق همه جا ذکر لبش نام حسین است ورد سحر و نان شبش نام حسین است چشمش که بگرید سببش نام حسین است اصلا همۀ تاب و تبـش نام حسین است با اسم حسین است که دردم شده درمان با ذکر حسیـن است شفا بحر مریضان هم در حرمش ذکر و دعا مست کننده است هم تربت قبرش به خدا مست کننده است عطر حرم کرب و بلا مست کننده است مثل سحر صحن رضا مست کننده است مـسـتـانـه بـخـواهـیـد که دلـدار رسـیده عـشـق نــبـی و حـیــدر کـرار رسـیـده
: امتیاز
|